دوشنبه 1 آذر 1389 - 14:56



















-

I تبلیغات متنی I
موسسه سینمایی پاسارگاد
به تعدادی آقا و خانم جهت بازی در فیلم‌های سینمایی و سریال نیازمندیم
09121468447
----------------------------
روزنامه تفاهم
اولین روزنامه کارآفرینی ایران
----------------------------
پارسيس
مشاوره،طراحي و برنامه نويسي  پورتال‌های اینترنتی
----------------------------

موسسه سینمایی پاسارگاد
ارائه هنرور و بازیگر به پروژه‌ها
09121468447




 


 

RSS نويد غضنفري



دوشنبه 12 آذر 1386 - 20:30

.

لینک این مطلب

شما هم بنويسيد (5)...

كاملا كرخ!


اين «Bug»، تازه ترين فيلم ويليام فريدكين، ذهن معيوب ام را بدجوري در اين روزهاي غريب و دريغ انگيز پاييزي درگير كرده. ببينيدش. استعداد داشته باشيد، دمار از روزگارتان در مي آورد. مسابقه جنون است لاكردار. دفعه اول شايد مجذوب و خيره بازي ها شويد و به قول راجر ايبرت، نگران بازيگران معدود آن (كار خيره كننده اشلي جاد و مايكل شانون) اما مرتبه هاي بعدي يقينا متوجه ساختار دقيق، صبورانه و جسورانه اثر خواهيد شد. مي گويم جسورانه چون فريد كين ديگر جوانكي نيست كه كله اش باد داشته باشد و بخواهد ريسك كند؛ اين طور بازي گرفتن از بازيگران مثل راه رفتن روي لبه تيغ است، به راحتي امكان دارد تبديل به اغراق شود و يك فرصت سوزي تمام عيار را رقم بزند كه در «Bug» اين طور نشده. حرف ها دارم درباره اش. اجرايي كاملا تئاتري كه بعد از تماشاي آن، چند اسم گنده با سرعت نور به ذهن مي رسد: استفن كينگ، رومن پولانسكي و ادوارد آلبي (دنبال شر نمي گردم و از بردن نام كافكا خودداري مي كنم!). خدا بخواهد دارم مطلبي برايش مي نويسم...

يك نعلبكي پر از راز


سال پيش، همين موقع ها بود كه در طبقه ششم ساختمان آي تك، تحريريه همشهري جوان، هم راه كاوه مظاهري و محمد جباري و احسان رضايي و باقي بچه ها در تكاپوي تهيه شماره سنگين 97، ويژه نامه كارتون هاي دوره ما، بوديم. ناگفته نماند كه كار را از چند ماه جلوتر كليد زده بوديم اما مي دانيد كه حكايت هفته نامه چه طوري است؛ فشار اصلي (با توجه به نبودن و نداشتن هيچ گونه منبع و مأخذي تا آن روزها) ده دوازده روز آخر بود. كار هم كه 18 آذر بود درآمد و لابد ديده ايد، ديده ايد؟! پيش تر در روزنوشت ديگري با عنوان «گذشته هاي محتمل ات» حكايت فرصت سوزي اين شماره (بدون اغراق و از خود تمجيد كردن!) بي نظير را مفصل نوشته ام و نمي خواهم تكرارش كنم، اما اي كاش...
عنوان «يك نعلبكي پر از راز» را هم براي مطلبِ «سايمن در سرزمين نقاشي ها» گذاشتم كه هم نشان بدهم كارتون برگزيده تمام عمرم است و هم يادآوري كنم چقدر تخيل هاي ناب كودكانه داستان هاي ساده اش آدم را ياد فضاي شعرهاي سيد برت در آلبوم «ني زن در آستانه سپيده دم» مي اندازد! باور نمي كنيد؟ خلاصه داستان دو قسمت اش را مي گذارم اين جا (كه ترجمه خواهر عزيزم نگين است و فكر كنم ترجمه هاي اخيرش را در بخش سينماي جهان ديده ايد)، خودتان مقايسه كنيد...


سايمن و دانه های سرخک ( Simon and the Measles ):


سايمن سرخک گرفته بود و به خاطر اون توی رختخواب بود. سايمن که از اين مريضی کسل شده بود تصميم گرفت روی تخته سياه شگفت انگيزش نقاشی بکشه. همون موقع پسر همسايه به اتاق سايمن اومد و پرسيد که سرخک چه جور مريضی اي هست؟ سايمن که حال حرف زدن نداشت، اون رو روی تخته سياهش کشيد. روز بعد که سايمن به سرزمين نقاشی ها رفت، متوجه شد که تمام مردم سرزمين و حيوانات و پرنده ها و گل ها و حتی قطار و ساختمون های سرزمين نقطه نقطه ای شدن. سايمن می تونست نقطه ها رو يکی يکی پاک کنه اما می خواست بفهمه که منبع اون ها کجا است. بالاخره فهميد که نقطه ها توی يه درخت ميوه مخفی شده بودن و با کمک افراد سرزمين، اون ها رو گرفت. سايمن با موشک سرزمين نقاشی ها، نقطه ها رو به سمت ماه فرستاد تا به ستاره های اطراف ماه تبديل بشن.

سايمن و کارآگاه ( Simon and the Detective ):


هنوز سايمن نزديک حصار نشده بود که هنری از اون پرسيد آيا اخيراً ستاره ای يا سياره ای روی تخته سياه کشيده چون يه چيز عجيب توی آسمون سرزمين ظاهر شده. هر دوی اون ها فوراً با موشک سرزمين به سمت اون چيز عجيب چشمک زن حرکت می کنن و توی اون سيارة ناشناخته يک صورت عجيب و غريب با يک ذره بين بزرگ می بينن. سايمن يادش مي آد که اين همون کارآگاهيه که اخيراً کشيده. بعد هم تعداد زيادی اثر انگشت رو مي بينه که همينطور منتظرن روی چيزهای مختلف قرار بگيرن و به وسيلة فردی که به اين کارها علاقه منده آزمايش بشن. سايمن گل ها و درخت های زيادی رو برای اون ها مي كشه و اثرهای انگشت روشون قرار مي گيرن و اين طوری کارآگاه هم می تونه اون ها رو آزمايش کنه. همه شاد شدن و سايمن و هنری به خونه برگشتن.
...
پ. ن: ضمنا اين روزها نزديك 8 دسامبر هم هست. قابل توجه يك نفر از بچه هاي قديمي كه ديگر كم تر به كافه آسياب بادي سر مي زند (يا اگر مي آيد بي سر و صداست). يادم مي آيد وقتي در يكي از همين گپ و گفت هاي خودماني اين جا حرف از جان لنون و Jealous Guy اش زدم، تأكيد كرد كه بايد براي لنون بزرگ يك جلسه ويژه گذاشت و اين طوري نمي شود. حالا فرصت اش پيش آمده، در اين روز بد براي جان كه مارك چاپمن- يكي از طرفداران پر و پا قرص او- در 1980، با شليك پنج گلوله، او را از پا درآورد!


شما هم بنويسيد (5)...



چهارشنبه 7 آذر 1386 - 11:28

ترانه اي كه اين روزها زياد مي شنوم ٭

لینک این مطلب

شما هم بنويسيد (14)...

نمي دانم معتقديد كه تماشاي بعضي فيلم ها مختص موقع هاي خاصي از روز يا فصل هاي خاصي از سال است؟! مثلا «چه كسي از ويرجينيا ولف مي ترسد» و «ماه تلخ» فيلم هاي متعلق به دم صبح اند! و تماشايشان آن موقع تأثير بيش تري دارد (حاضرم شرط ببندم!). «بيليارد باز» و «ريو براوو» به شدت تابستاني اند و اگر همين طور حسي پيش برويم؛ «پل هاي مديسون كانتي»- به رغم فضاي گرم تابستاني اش- براي شب چله ساخته و پرداخته شده. فكر هم نمي كنم ربطي به اين منطق داشته باشد كه هر كدام از ما اين ها را اولين بار چه موقع از روز يا سال ديده – كه من «پل ها...» را شب چله اي بود ديدم!- يا اين كه آن فضا و زمان بخصوص در لحظه اي جايي از فيلم، دريغ انگيز از آب درآمده- كه فصل وعده ديدار دم صبح امانوئل سينيه و پيتر كايوت، روي سنگ فرش هاي خيابان هاي خلوت پاريس در «ماه تلخ»، چقدر ديوانه ات مي كند- قضيه نمي تواند به اين سادگي ها باشد. يقينا فضاها برايمان به گونه اي است كه انگار جايي در درونمان آن را تجربه كرده ايم، زيسته ايم اش. به قول هوشنگ گلمكاني در نقد «تنگنا»ي كتاب تنگناي اش (كه استاد هم براي تعريف «حال» دگرگون خود از تعابير استاد ديگري- پرويز دوايي- بهره برده):«...«سرگيجه» مرا زنده مي كند...(سرگيجه) مرا به پشت درهاي بسته خاطرات گذشته ام برمي گرداند، و من زمزمه پشت اين در را مي شنوم و خودم را به در مي چسبانم، يكي دو كلمه جسته و گريخته به گوشم مي خورد، مي لرزم، محو مي شوم...من در مقابل جوشش اين احوال و اوهام لال مي مانم...(پاييز 1341)...
...خب، حالا چرا من دوباره بنويسم؟ همين هاست ديگر...
اما ترانه اين روزهاي من، ترانه پاييز، كه انگار جايي در درون ام نشسته منتظر، تا اولين سوز بيايد، فورا سرباز مي كند و غمبرك مي زند روي تمام تن ام: «ديوانه وار»...
اصلا مهم نيست اولين بار، «ديوانه وار» را كي ديده ام، شب بوده يا دم صبح؟ زمستان يا بهار بوده؟! مي دانم داشته ام اش. همراهم بوده مدام. يا به قول همان استاد معظم:«انگار جايي «آن» را كسي در گوشم خوانده است، در حالتي ميان خواب و بيداري.» وضعيت ام همچو دكتر واكر (هريسون فورد) است، رفته رفته، كنار ميشل (امانوئل سينيه):«Strange! I've Seen That Face Before…» مثل هارموني هاي سينت سايزرِ همين ترانه گريس جونز، مشهور به ليبرتانگو. مثل نواي دريغ انگيز آكاردئوني كه معلوم است از دل هارموني هاي ويژه موريكونه متولد شده (مي دانستيد يكي از سازندگان اين ترانه جونز، ناتالي دلون است؟ گفتم اصالت همان دوره را دارد) غرابت حال ام درست مثل نگاه هاي ريچارد واكر است به ميشل توي آن ديسكو. مي شناسم اش، به جايش مي آورم، اما تابِ اين همه را ندارم، زياد است برايم! مگر كارآگاه اسكاتي در «سرگيجه» توانست رؤياي مادلين را در واقعيتِ بي ترحم اطراف تاب بياورد؟ مگر جيسن بورن مي تواند وهم و خيال ماري را حتي با نگه داشتن يك قطعه عكس شان زنده كند؟: «شگفتا...گويي اين چهره را جايي ديده ام!...». اين روزهاي پاييز را مدام با اين ترانه جانسوز گريس جونز در كرخي كامل مي گذرانم. ترانه اي كه به قول دكتر واكر:« اين روزها زياد مي شنوم».

٭تقديم به دوست و استاد عزيزم امير پوريا و مطلب «...يعني پاريس اين قدر عوض شده؟!» اش در اولين دوباره بنواز سام مجله دنياي تصوير (شماره 109)


شما هم بنويسيد (14)...



پنجشنبه 1 آذر 1386 - 18:14

Everybody Loves Somebody Sometime

لینک این مطلب

شما هم بنويسيد (2)...

       

مي دانيد چه چيز «سياره وحشت» رابرت رودريگز، اگر گرفت تان، ديگر مهار نشدني است؟ تم غريب عاشقانه ميانِ چري دارلينگ و اِل رِي. رابطه اي كه انگار يك سرش به عشق هاي اساطيري دوره باستان وصل شده و سر ديگرش را بايد لا به لاي نگاتيوهاي قديمي و پوسيده سينمايي جست! آن «آني» كه همه فيلم بين هاي حرفه اي در رابطه زوج ها سراغ دارند، پي اش درست از لحظه اي ريخته مي شود كه اِل رِي (امان از استيل كاملا سينمايي اين بازيگر كوتاه قد، فردي رودريگز؛ كه در كليپ In to the night سانتانا هم بازي كرده) در بارِ جي. تي، نمي دانم بعد از چقدر دوري و فاصله، پالوميتاي اش را مي بيند، پالوميتاي غمگين را. نگاه هاي هر دو، شكوه شان روي پرده چنان سينمايي است كه با همان «سلام، پالوميتا!» گفتن (البته با ته لهجه حالا خودماني مكزيكي!) ال ري، تا ته عشق شان مي رويم. عشقي كه گويا جايي ميان نگاتيوهاي به هم ريخته و راش هاي درهم، اشتباهي ضميمه دنياي چرك و نكبتي رودريگز شده. يقينا اين ها راهشان را گم كرده اند. مگر نه اين كه در قصه فيلم هم چري/ پالوميتاي ال ري، مي خواسته كمدين بشود و حالا در اين وضعيت دهشت ناك/ مضحك گرفتار شده؟! ديگر مدت هاست ال ري و پالوميتا را به اسم هاي واقعي شان (البته با لهجه محلي) صدا نمي زنند.
كي بود كنار جوك باكس كافه با صداي بلند گفت كه هر دو فيلم «گرايند هاوس» داراي تفكرهاي يكسان برتري جنسي زن نسبت به مرد است؟ شايد! نمي دانم، راست اش اصلا نه از اين چيزها سردر مي آورم و نه مي فهمم شان! اما آن رنگ قرمز قشنگ را در ميان همه خاكستري هاي «سين سيتي» مي فهمم. عشق در يك نگاه و نه چندان پايدار مارو (رورك) را به گلدي اش بلدم. چون از جنس و نوع سينماست. سينمايي كه فاصله بين از ته دل خنداندن تا درآوردن اشك هايمان را به تار مويي رسانده.
ال ري اما بيش تر از جنس كلرنس (كريستين اسليتر) در «عشق حقيقي» (توني اسكات) است. با اين تفاوت كه كلرنس دارد از تفكرات سينمايي اش كپي مي كند- از الويس پرسلي الهام مي گيرد!- و در رفتارش بروز مي دهد، اما ال ري از عالم سينما آمده و پرتاب شده وسط اين مهلكه. هر دو مي دانند براي آرام گرفتن بايد از مرز مكزيك بگذرند، بايد بروند كنار ساحلي در مكزيك تا قصه «سينمايي» تر شود. بايد بشوند «دو نفر عليه دنيا»...
...همين الان داشتم دي وي دي That's Amore دين مارتين بزرگ را نگاه مي كردم، رسيد به ته و اجراي ترانه اي آمد كه نامش را تيتر اين پست گذاشتم. با همان ژستِ سيگار به دست هميشگي نشسته لبه يك پيانو و با صداي هميشه اش مي خواند:«Everybody Loves Somebody Sometime/ Everybody Fall in love Somehow/ Everybody Find Somebody Someplace…». مي بينيد حتي با خواندن اين كلمه ها (اگر اجازه داده مي شد، استريو كافه را پلاي مي كردم!) از درون گرم شديد. براي همين رودريگز شيطنت و شوخيِ كليدي اش با سينماي دوقراني را روي فصل مغازله چري و ال ري (تم موسيقي عاشقانه همان فصل، كار خود استاد را هستيد كه؟) پياده كرده. همان جا كه فيلم از فرط گرماي صحنه مي سوزد و به اين ترتيب قسمتي از حلقه فيلم ناقص شده و مثلا از بين رفته است!
...
پ.ن:
1- سينماي جهان را مي بينيد دوستان؟ چه طور شده؟ به دل تان هست؟ ايده بدهيد استفاده مي كنيم. صفحه هم كه مال خودتان است، ديده ايد كه خبر آخري جواد را؟!
2- انقدر ياد نيما انداختيم اين جا كه منتظريم دوباره روزنوشت بنويسد كه از آن چه كه شخصا فكر مي كردم زودتر شروع كرده! از دست ندهيد اش.

٭شرح عكس اين پست: به دلايل كاملا اخلاقي! نشد عكسي پيدا كنم كه برق نگاه ال ري و شيمي اش با پالوميتا را برساند. اين ها را داشته باشيد؛ به گمانم همان گرما را مي رساند!


شما هم بنويسيد (2)...

|< <  2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 > >|


  • واكنش سازندگان «هفت» به نامه اميرحسين شريفي / شريفي 15 دقيقه پس از پايان «هفت» درخواست كرد روي خط بيايد!
  • نامه سرگشاده اميرحسين شريفي به مدير شبكه سه / فريدون جيراني در برنامه «هفت» خود را وكيل تشكل تهيه‌كنندگان نداند
  • "اينجا غبار روشن است" و انتخابات رياست جمهوري سال گذشته ايران / سنگین‌ترین تحقیقاتی که تا به حال روی یک فیلم روز انجام شده است
  • دو نسخه دوبله و صداي سرصحنه همزمان اكران مي‌شود / دوبله "جرم" مسعود کیمیایی در استودیو رها تمام شد
  • پس از دو هفته وقفه براي تدوين / تصویربرداری «قهوه تلخ» از سر گرفته شد
  • كار «مختارنامه» به استفثاء كشيد / نظر مخالف آیت‌الله مکارم با نمایش چهره حضرت ابوالفضل(ع)
  • در آينده نزديك بايد منتظر كنسرت اين بازيگر باشيم؟! / احمد پورمخبر هم خواننده شد
  • به‌پاس برگزيده‌شدن به عنوان يكي از چهره‌هاي ماندگار / انجمن بازيگران سينما موفقيت «ژاله علو» را تبريك گفت
  • با موافقت مسوولان برگزاری جشنواره فجر در برج میلاد / 30 دقیقه از انيميشن "تهران1500" برای اهالی رسانه به نمایش درمی‌آید
  • آخرين خبرها از پيش‌توليد فيلم تازه مسعود ده‌نمكي / امين حيايي با «اخراجي‌ها 3» قرارداد سفيد امضا كرد
  • با فروش روزانه بيش از 50 ميليون تومان / «ملک سلیمان» اولین فیلم میلیاردی سال 89 لقب گرفت
  • نظرخواهي از 130 منتقد و نويسنده سينمايي براي انتخاب برترين‌هاي سينماي ايران در دهه هشتاد / شماره 100 ماهنامه "صنعت سينما": ويژه سينماي ايران در دهه هشتاد منتشر شد
  • خريد بليت همت عالي براي حمايت از كودكان سرطاني / نمايش ويژه «سن‌پطرزبورگ» با حضور بازيگران سينما به نفع موسسه محك
  • اکران یک فیلم توقیفی در گروه عصرجدید / «آتشکار» به کارگردانی محسن امیریوسفی پس از سه سال روی پرده می‌رود
  • با بازي حسام نواب صفوی، لیلا اوتادی، بهاره رهنما، علیرضا خمسه، بهنوش بختیاری و... / "عروسک" در گروه سینمایی آفریقا روی پرده می‌رود
  • جلسه صدور پروانه فيلمسازي تشکيل شد / رسول صدرعاملي و ابراهيم وحيد زاده پروانه ساخت گرفتند
  • فرج‌الله سلحشوردر اظهاراتی جنجال برانگیز عنوان کرد / سینمایی که نه ایمان مردم را بالا می‌برد و نه فساد را مقابله می‌کند، همان بهتر که نباشد
  • محمد خزاعي دبير نخستين جشنواره بين‌المللي فيلم کيش گفت / جشنواره فيلم كيش ارديبهشت سال 90 برگزار مي‌شود
  • هنگامه قاضیانی در نقش ناهید مشرقی بازی می‌کند / فیلمبرداری "من مادر هستم" در سعادت آباد ادامه دارد
  • در دومين حضور خود بين‌المللي / «لطفا مزاحم نشويد» جايزه نقره جشنواره دمشق را از آن خود كرد









  •   سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما      

    استفاده از مطالب و عكس هاي سايت سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سایت سینمای ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

    كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.

    مجموعه سايت هاي ما : سينماي ما ، موسيقي ما، تئاترما ، دانش ما، خانواده ما ، تهران ما ، مشهد ما

     سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
    Powered by Tehranema Co. | Copyright 2005-2010, cinemaema.com
    Page created in 1.95982503891 seconds.